زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته ست
و خاک،خاک پذیرنده
اشارتی ست به آرامش
(فروغ فرخزاد)
نمایشنامه یک دقیقه سکوت یکی از آثار برگزیده و قابل تعمق نمایشنامه نویس توانای قرن ماست،محمد یعقوبی نویسنده ای که از تمام آثارش مشخص است نسبت به اتفاقات پیرامون خود به هیچ عنوان بی تفاوت نیست و همه آنها دغدغه زندگیش است.
این نمایشنامه یکبار سال 79 توسط محمد یعقوبی کارگردانی شد که بهروز بقایی، مهتاب نصیرپور، سیما تیرانداز، هومن برق نورد، آیدا کیخایی و... در آن ایفای نقش می کردند.
و بار دیگر توسط آیدا کیخایی کارگردانی شد که نوید محمدزاده، جواد مولانیا، فرانک کلانتر، معصومه رحمانی، سارا پور صبری، مژگان خالقی و... در آن ایفای نقش می کردند.
اینبار هم دوباره در واپسین روزهای سال 92 آیدا کیخایی عزیز نمایشنامه خوانی یک دقیقه سکوت را برگزار کرد که علی سرابی،باران کوثری،نوید محمدزاده، فرانک کلانتر، معصومه رحمانی، فهیمه امن زاده، تینو صالحی و آریا توسلی نقش خوانهای این نمایشنامه خوانی بودند.
این نماشنامه خوانی شنبه 24 اسفند 92 ساعت 18 در فرهنگسرای نیاوران برای خیریه یاوری سبز اجرا شد که با استقبال چشمگیری از سوی مردم روبرو شد، هم چنین هنرمندانی چون رخشان بنی اعتماد، رضا درمیشیان، سهراب پورناظری و دیگر دوستان هنرمند از تماشاچیان این اجرای بی نظیر بودند.
سهراب نویسنده ایست که در حال نوشتن نمایشنامه ایست به نام خداحافظ تا نمی دانم چه وقت.
هستی(باران کوثری): حجاب، فکرش و بکن تا قبل از سال 59 خیلی از زنا بدون روسری و حجاب بودن. همه ما بدون روسری می رفتیم مدرسه.
سهراب(علی سرابی): من یادمه اولین باری که مادرم با حجاب از سر کار برگشت خونه،من واقعا در نگاه اول نشناختمش.فکر کردم یه زن غریبه اومده تو خونه.
شیرین(معصومه رحمانی): شهبانو فرح گریه ش گرفته بود.
جیمی(نوید محمدزاده): ولی شاه بود که یه مشت خاک ایران و با خودش برد،نه شهبانو فرح.
شیوا: من نفرین شدم
شیرین: این نفرین نیست عزیزم معجزه ست، فکر می کنی ما سالهای خوبی و پشت سر گذاشتیم؟ تو باید خوشحال باشی که خواب بودی و مشکلات و حس نکردی.
شیوایی که هر بار به خوابهای چند ساله می رود و وقتی بیدار می شود دور و برش هیچ چیز آشنا نیست، گویی با اعضای خانواده خود نیز غریبه است، خواهری که با شوهر او ازدواج کرده و باردار است، شوهر خواهر مهربان و پر انرژی که از دانشگاه به مسافرکشی رسیده، جامعه ای که دستخوش انقلاب و جنگ و گرانی و موشک باران و فرار آدمهاست، خواهرش به او که می خوابد از چیزی آگاه نیست حسادت می کند و گویی واقعا دنیای خواب و بی خبری شیوا خیلی زیباتر از زندگی آدمهای دیگر است، او هر بار که بیدار می شود به دنبال رد پایی از مهربانی و شرایط خوب است ولی هر بار همه چیز از قبل بدتر است، حتی جمشیدی که همیشه روحیه و انرژی دارد اینبار سکته مغزی کرده
شیوا(فرانک کلانتر):میرم بخوابم جیمی، دعا كن باز هم خوابم ببره تا سالها بعد. خدا كنه اينقدر بخوابم بخوابم بخوابم تا يه روز بيدار شم ببينم تو حالت خوب خوب ئه. شيدا و شهرام برگشتند اینجا. برم خیابون ببینم آدما دیگه غمگین و اخمو نیستند.ببینم همه لبخند می زنن و از اینکه زنده ن خوشحالن. خدا کنه خوابم ببره،خدا کنه روزی بیدار بشم که ارزش بیدار شدن داشته باشه ...
شیدا(فهیمه امن زاده): شیوا عزیزم من از دیدن روی تو خجالت می کشم، می خوام بدونی که همیشه دوست داشتم خواهر کوچولوی من، می خوام بدونی که خیلی احتیاج دارم توام دوستم داشته باشی.
سهراب:من الان در شرايطي زندگي ميكنم كه از يك ساعت ديگهي خودم ميترسم. در زندگیم نه مرتكب قتل شدهام. نه مال كسي رو دزديدهام. نه سر كسي كلاه گذاشتهام و نه تقلبي كردهام. من بهخاطر نوشتن تهديد به قتل شدهام............
من اين روزها دارم نمايشنامهاي مينويسم به اسم خداحافظ تا نميدانم چه وقت. اين نمايشنامه براساس آرزوي من ئه. هميشه آرزو داشتم يه روز خوابم ببره و اينقدر بخوابم بخوابم بخوابم بالاخره روزي بيدار شم مثلن صد يا دويست سال بعد بيدار شم كه بدون شك همه چيز تغيير كرده. راستش من به آدمهايي كه صد سال بعد به دنيا ميآن حسودي ميكنم.
من مطمئنم صد سال بعد آدمها ديگه وضعشون خوب ئه. دستكم وضعشون از ما بهتر ئه. من به گذشته فكر ميكنم و ميبينم وضع ما از گذشته بهتر ئه، گرچه وضع مطلوبي نيست، اما از گذشته بهتر ئه. با خودم ميگم حتمن كسايي كه صد سال بعد به دنيا ميآن خيلي بايد وضع خوبي داشته باشن. فكر ميكنم دنيا مدام به سمت عقل پيش ميره و همينطور از شدت جهل كم و كمتر ميشه. چهقدر دلم ميخواست صد سال بعد به دنيا اومده بودم.............
من سعي كردهم اونطور كه فكر ميكنم درست ئه زندگي كنم. اونطور كه فكر ميكنم درست ئه بنويسم. چيزي كه هميشه خواستهم توي نوشتههام بيارم فقدان ارتباط بين آدمها و نياز آدمها به گفتوگو و دوستي بوده و اينكه توي اين كشور هيچ كس نميتونه اونطور كه ميخواد زندگي كنه، اونطور كه دلش ميخواد لباس بپوشه، اونطور كه دلش ميخواد حرف بزنه. من چشمانداز دردناك كشورم رو ميبينم و نميتونم خونسرد باشم: فقر، رشد وحشتناك جمعيت، از بين رفتن منابع ملي و از بين رفتن امكانات توليد داخلي، سيل مهاجرت جوانها به خارج از كشور. من اينها رو ميبينم و يه ملت خوابزده رو كه مدام دارن بهش ميگن اگه مشكلي وجود داره فقط در نتيجهي توطئهي كشورهاي حسود خارجي ئه و همه دنيا دارن به ما غبطه ميخورن و ميخوان ما رو بچاپن و همهي اين كشورها هم اينقدر غرق در فسادن كه به زودي نابود ميشن و فقط ما ميمونيم چون فقط ما خوبيم.
من ايمان دارم كه ما مايهی شرم نسلهاي آيندهمون هستيم............. دلم ميخواد احساس امنيت كنم. من براي نويسندگان آينده آرزوي خوشبختي ميكنم. آرزو داشتم روزي رو ببينم كه ميشه راحت نوشت، ميشه راحت حرف زد. دلم ميخواست روزي رو ببينم كه هيچكس بهخاطر عقيدهش كشته نميشه. من ايمان دارم روزي ميرسه كه آدمها از ديدن اين فيلم كه نويسندهاي ميگه بهخاطر نوشتههاش تهديد به مرگ شده تعجب ميكنن. من ايمان دارم روزي ميرسه كه آدمها ميتونن هر چي ميخوان بنويسن و دستكم بهخاطر نوشتههاشون تهديد به مرگ نميشن .....
لطفا به یاد همه نویسندگان کشته شده یک دقیقه سکوت کنید ......
مصاحبه اختصاصی پشت صحنه
آیدا کیخایی: ما امشب نمایشنامه یک دقیقه سکوت رو برای خیریه یاوری سبز اجرا کردیم،که با استقبال بی نظیری روبرو شد و امیدوارم که بازم بتونیم این نمایشنامه رو خوانش کنیم،خیلی خوشحالم که امشب این نمایشنامه خوانی برگزار شد چون متن بسیار خوبیه و در تمام دوره ها نشون داده که مخاطب خودش رو داره.
باران کوثری: فکر می کنم یک دقیقه سکوت از اون متنهاییه که باید از هر فرصتی برای اجرا یا نمایشنامه خوانیش استفاده کرد.قطعا در هشت سال گذشته که نمی شده این فرصت پیش بیاد،البته آیدا کیخایی اجرا کرد این متن رو با دردسر و مسائل زیادی،ولی الان که فضا کمی بازتر شده و راحت تر شاید بشه اجراش کرد،آیدا سریع تصمیم گرفت نمایشنامه خوانی رو اجرا کنه،بیشتر بچه ها بچه هایی هستن که تو اجرای آیدا بازی می کردن،ولی من و علی سرابی اضافه شدیم.
فکر می کنم ویژگی این متن جدا از بخش تکنیکیش که چقدر نمایشنامه استخون دار و محکمیه،این هست که داره یه برهه ای رو یادآوری می کنه و یک تاریخی رو ثبت می کنه که بعید می دونم تو هیچ متن نمایشی دیگه ای به این درستی و با این ظرافت و دقت ثبت شده باشه،در واقع ما رو وادار به احترام می کنه به اتفاقی که قبلا افتاده که شاید فراموش بشه تو اتفاقای بعدی و این متن دوباره به ما یادآوری می کنه.
من نقش هستی رو می خونم،خیلی خیلی این نقش رو دوست دارم،نقش سختیه خیلی،هم سنش کمی از من بالاتره،هم در واقع تو همون چند تا صحنه ای که هست یک سیری رو طی می کنه،از یه خانواده خوشبخت آروم که دارن زندگی می کنن،کم کم می رسن به یه خونواده ای که دارن تهدید می شن؛ولی با وجود آیدا کیخایی عزیز به عنوان کارگردان و علی سرابی به عنوان پارتنر همه چیز آسون تره.
علی سرابی: متن بی نظیریه تو ادبیات نمایشی ما و تجربه ماندگار امروزه،برای همیشه ثبت خواهد شد و باعث افتخار منه که این نمایشنامه رو توی این اجرا خوندم.
فرانک کلانتر: من نقش شیوا رو بازی می کنم در نمایش یک دقیقه سکوت. دو تا داستان موازی داره این نمایشنامه،شیوا دختریه که سه سال می خوابه و بعد بیدار می شه،این نقش برای من خیلی خاطره انگیز و جذابه و سال 89 یک بار با خانم کیخایی این متن رو اجرا کردیم، الانم خیلی خوشحالم که دوباره این فرصت پیش اومد که بتونیم متن رو خوانش کنیم.
فهیمه امن زاده: من اوایل کار کردنم در تئاتر به صورت حرفه ای با آقای یعقوبی بود،تجربه چهار پنج تا کار با خودش داشتم و با آیدا هم یکی دو تا کار انجام داده بودم و وقتی به من گفت یک دقیقه سکوت رو می خواد نمایشنامه خوانی کنه که متنیه که فکر نمی کنم کسی باشه که دوسش نداشته باشه و اجرای خاطره انگیزش رو فراموش بکنه،خیلی دوست داشتم و بدون اینکه بپرسم کدوم نقش،اومدم و خوشحالم که تو این کار بودم که تجربه بسیار خوب و لذت بخشی بود.
معصومه رحمانی: اول از همه برای من خیلی هیجان انگیز بود که بعد از دو سال که این متن رو اجرا کرده بودیم دوباره این فرصت پیش اومد که ما این متن رو بخونیم در کنار تک تک دوستان که خیلی دوسشون دارم. واقعا این متن به نظر من متنیه که هر چقدر که اجرا بشه و خونده بشه،بازم انگار تازه س قرار نیست کهنه بشه. آقای یعقوبی شاهکاری خلق کرده ن و به نظرم واقعا باید بهشون افتخار کرد.
محمد قدس: نمایشنامه یک دقیقه سکوت به نظرم یکی از بهترین نمایشنامه های آقای یعقوبیه،تو این چند سالی که افتخار دارم با ایشون کار کنم،همیشه دوست داشتم شرایطی فراهم بشه که تو این پروژه باهاشون همکاری کنم که خدا روشکر شرایطش فراهم شد که بتونیم نمایشنامه خوانی رو اجرا کنیم تا به امید خدا بتونیم هر چه زودتر اجرای این نمایش رو داشته باشیم.
تهیه گزارش: ساینا عطایی و طاها گلکار (تاگو)